قلب چوپون فکر نی بود ...

ساخت وبلاگ
  دیشب رفته بودم خرید، توی مغازه یه دختر کوچولو بود، شاید 4 یا 5 ساله ... تقریبا هرچیزی که ازش پرسیدم یه چیزی خلاف واقع بهم تحویل داد. از جمله چندین اسم که ظاهرا بقیه رو هم وادار می کرد اون رو به همون اسمایی که هر از چند مدت عشقش میکشه، صداش کنند ( اینو از اسامی متعددی که مامانش گفت فهمیدم!) ... در لحظه از این بازی خوشم اومد و با خودم فکر کردم، اگر زندگی واقعا همون طوری باشه که توی دنیای بچه ها هست، که احتمالا هم هست، چه نیازی برای این همه دقت و جدیت وجود داره؟ چرا ما همه چیزایی که در شرایط پیش میاد رو به عنوان اصل وجود خودمون تصور می کنیم و خصلتها و مارکها رو به خودمون اتیکت می کنیم؟  چرا مثل بچه ها نباشیم که هر از چند مدت، توی اون نقشی که عشقشون می کشه فرو میرن، باورش میکنند، به زیبایی بازی ش می کنند و بعد هم راحت فراموشش می کنند، بی اینکه خودشون رو تا ابد معادل اون نقش بدونند.  شاید اینطور قصه های دنیا هم ساده تر می شدند ... نمی دونم ... شاید هم سنگ روی سنگ بند نمی شد و دنیا به جای این دیوونه خونه، کودکستانی بیشتر نبود ...  نوشته شده توسط نسیم  | لینک ثابت | قلب چوپون فکر نی بود ......
ما را در سایت قلب چوپون فکر نی بود ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : laleh875 بازدید : 174 تاريخ : يکشنبه 1 بهمن 1396 ساعت: 0:57

یه برنامه هایی توی ذهنم دارم که اگه خدا بخواد و عمر من هم به دنیا باشه، انشاالله ظرف دو سه سال آینده امیدوارم بتونم اجرایی شون کنم ... اگر اینطور بشه دیگه به امید خدا احتمال زیادی داره که از دنیای کارمندی خداحافظی کنم و وارد جریاناتی بشم که سالهاست آرزوی منه ...  امیدوارم این زندگی پیش بینی ناپذیر قدری مهربونی کنه و توی این قصه ها با من و دلم همه جوره راه بیاد ... تا شاید منم بتونم سهم دینی که به این دنیا دارم رو ادا کنم ... الهی آمین ... _________________________________________________________ هوا نیمه ابریه ... البته اگه بشه اسمش رو ابر گذاشت ... هوا سایه دار و نیمه تاریکه و من عجیب دلشوره دارم ...  گاهی با خودم فکر می کنم اگه همه ی اتفاقاتی که قراره توی این دنیا رخ بدن، بالاخره رخ میدن و هیچ دعایی نمی تونه از یه واقعه ی تلخ - که نشانه های وقوعش دارن میگن که رخدادش مسجله - جلوگیری کنه، پس این دعا واقعا به چه دردی میخوره؟ ... شاید باید عادت کنیم به جای طلب و دعا، آروم باشیم و بتونیم پذیرش داشته باشیم ...  اما این با آموزه های ما در تقابله ... شاید هم نیست و من نمی فهمم ...  _________________________________________________________ کم کم دارم درک می کنم که آدمها اغلب در نداشتن یا کم داشتن، بخشنده ترند ... شاید چون این طور وقتا فکر اندوختن کمتر به سراغ آدم میاد و بیشتر در لحظه زندگ قلب چوپون فکر نی بود ......
ما را در سایت قلب چوپون فکر نی بود ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : laleh875 بازدید : 175 تاريخ : يکشنبه 1 بهمن 1396 ساعت: 0:57